وقت سال تحویل همه سر سفرهی هفت سین نشسته بودیم. چشمم که به عکس محمود افتاد، اشک توی چشمهایم جمع شد. محبوبه گفت: «مامان! چی شده؟»
گفتم:« هیچی مادرجان! یاد باباتون افتادم، سال که تحویل میشد میگفت: حاضری بریم یه سر به همسایهها بزنیم؟ میرفتیم. هر جا چند دقیقه به اندازهی یک چایی خوردن مینشستیم و عید مبارکی میگفتیم و بلند میشدیم.»
شهید محمود ادب
منبع فرهنگنامه شهدای سمنان، ج1، ص371