تأملي بر سخنان حضرت اباعبدالله الحسين(عليه السلام)
زمان:دهه اول محرم سال 1394
مکان:نمازخانه تربیت مدرس صدیقه کبری (س)
تعداد:8 جلسه
موضوع سخنرانی:سخنان امام حسین (علیه السلام)
دانلود کامل فایل های صوتی جلسات:اینجا (فقط مخصوص طلاب تربیت مدرس می باشد)
معرفی بحث:
کلمات، علاوه بر تأثیر وضعی و نفوذ حقیقی که در سراسر ساحات هستی به خصوص ابعاد وجودی انسان دارد؛ نشانگر شخصیت کسی است که آن کلمات را در آن شرایط خاص ارائه می دهد.
یکی از بحث هایی که در شناخت اهل بیت (ع) بسیار موثر است، غیر از عملکرد اهل بیت(ع) و موضع گیری های آنها در مواقع خاص، توجه به گفتار و محتوای کلمات و افق دیدی است که عظمتش را از کلمات آن بزرگواران می توان دریافت کرد. روایات معارفی خصوصا کلمات و سخنرانی هایی که در مواضع خاص از اهل بیت (ع) به دست ما رسیده است ؛ در فهم و بصیرت ما و سپس تطبیق آن بر شرایط مختلف بسیار مؤثر است.
با تأمل در کلمات امام حسین (ع) در شب عاشورا؛ این حس به انسان منتقل می شود که حضرت در این شرایط بحرانی نیز به فکر ارشاد و هدایت و حتی نگران خلق هستند و با کمی دقت بیشتر متوجه می شویم بخشی از نگرانی اهل بیت(ع) بابت هدایت و ارشاد خلق است و بخشی دیگر بابت تمام گرفتاری های آحاد بشری است.
گزيده جلسه اول: دانلود فایل صوتی جلسه: اینجا (فقط مخصوص طلاب تربیت مدرس می باشد)
اُثْنِى عَلَى اللّه اَحْسَنَ الثَّناءِ وَاَحْمَدُهُ عَلَى السَّرّاءِ وَالضَّراءِ
اَللّهُمَّ اِنِّى اَحْمَدُکَ عَلى اَنْ اَکْرَمْتَنا بِالنُّبُوُّةِ
وَعَلَّمْتَنا الْقُرْآنَ وَفَقَّهْتَنا فِى الدِّینِ وَجَعَلْتَ لَنا اَسْماعاً وَاَبْصاراً وَاَفْئِدَةً وَلَمْ تَجْعَلنا مِنَ الْمُشْرِکِینَ.
اَمَّا بَعْدُ:
فَاِنِّى لا اَعْلَمُ اَصْحاباً اَوْلى وَلا خَیْراً مِنْ اَصْحابِى وَلا اَهْلَ بَیْتٍ اَبَرَّ وَ لا اَوْصَلَ مِنْ اَهْلِ بَیْتىِ فَجَزاکُمُ اللّهُ عَنِّى جَمیعاً خَیْراً.
*اُثْنِى عَلَى اللّه اَحْسَنَ الثَّناءِ پروردگارا من تو را ثنا می کنم.
اگر در سخنان اهل بیت(ع) تأمل کنیم می بینیم که کلمه ثناء در کلمات اهل بیت(ع) بسیار پر تکرار است. منظور از «ثناء» حمد و ستایش پرتکرار و همراه با مراقبه است. یعنی کسی که خدا را ثنا می کند و خودش را در این مقام تصور می کند؛ کسی است که همواره متذکر است و مدام و پیوسته تمامی نعمت های خدا را می فهمد و درک می کند.
اهل بیت (ع) اغراق نمی کنند و وقتی می فرمایند من خدا را به بهترین ثنا حمد می کنم، یعنی من همواره حواسم به نعمت های الهی است .
متاسفانه در مورد ما تکرار نعمت ها گاهی باعث غفلت می گردد.
*وَاَحْمَدُهُ عَلَى السَّرّاءِ وَالضَّراءِ ؛ من در مسرّت و سختی همواره و هر لحظه حمد خدا را می گویم. و مطلق خیر را از جانب خدا می دانم.
*اَللّهُمَّ اِنِّى اَحْمَدُکَ عَلى اَنْ اَکْرَمْتَنا بِالنُّبُوُّةِ ؛ خدایا من تو را بواسطه ی نعمت نبوت سپاس می کنم.یک نسبتی بین کرامت و نبوت است. بخشی از کرامت انسان بواسطه ی نبوت صورت می گیرد. یعنی دریافت هایی که از راه ارتباط و اتصال مستقیم با پروردگار ایجاد می شود باعث کرامت انسان می شود.
*وَعَلَّمْتَنا الْقُرْآنَ ؛ خدایا به ما قرآن را تعلیم دادی.این کار نه تنها تشکر دارد بلکه ثناء دارد. قرآن یعنی مجموعه همه معارفی که بشر تا هست واقعا به آن نیازمند است.
*وَفَقَّهْتَنا فِى الدِّینِ وَجَعَلْتَ لَنا اَسْماعاً وَاَبْصاراً وَاَفْئِدَةً وَلَمْ تَجْعَلنا مِنَ الْمُشْرِکِینَ ؛ و به ما توفیق تفقّه در دین دادی . اگر دقت کنیم حضرت در کارزار و در لحظاتی که بسیاری از اطرافیان دورشان را خالی کردند و جریان روز بعد بواسطه علم لدنی روشن و آشکار و کاملا یقینی است؛ به چه ساحات و ابعادی توجه می کنند. این یک درس برای همه ما دارد و آن مساله مدیریت زندگی است. آن هم نه فقط مدیریتی از نوع حلّ مساله بلکه مدیرتی هوشمند و هدفمند. حضور حضرت در آن عرصه حضوری کاملا اختیاری ، آگاهانه و از موضع فعّال است و همواره با آسیب شناسی ، آینده پژوهی و توجه به نیازهای احاد بشری در سراسر دنیا همراه است. این طور نبود که حضرت بخواهند یک قربانگاهی برای خود فراهم نمایند تا این اتفاق برای همیشه موجب تألّم شیعه باشد؛ بلکه حضرت(ع) از این فرصت تبلیغاتی که بنی امیه بر علیه ایشان اه انداخته بودند استفاده نمود تا معارف حقه را به سراسر عالم برساند. پس پیام حضرت قطعا هدفمند و فعّال بوده و موضعگیری ایشان از روی ارده و اختیار است. نه منفعلانه.
*اَمَّا بَعْدُ: فَاِنِّى لا اَعْلَمُ اَصْحاباً اَوْلى وَلا خَیْراً مِنْ اَصْحابِى؛ این که حضرت در این فراز می فرمایند من فراتر از اصحاب خودم کسانی را نمی شناسم منظور چیست؟ آیا به لحاظ مصداق خارجی است؟ و به این معنی است که ما به پای ان ها نمی رسیم و دیگر تلاشی نکنیم ؟ یا خیر؛ حضرت می خواهند الگو معرفی کنند . یعنی اگر می خواهی «اخیر» و «اوفی» به اهل بیت باشی باید مثل اصحاب من عمل کنی و اگر پای ابرو و ناموس و جان و مالت به میان آمد ،پایش بایستی.
بنابر این حضرت نمی خواهند با این تعبیرشان آب پاکی را روی دست همه بریزند. اگر حضرت اباعبدالله از این که کسی در قامت و ابعاد اصحابشان حاضر بشود نا امید هستند ؛ چرا این قدر برای اصلاح و هوشیاری و هشدار هزینه می کنند؟ آیا صرفا تحقق فرد اقلّی در مرتبه ی کمال تمام دلیل حضرت برای تلاش بوده است؟ یعنی همین که مردم نماز بخوانند کافی است ؟ یا این که نه می خواهند فرد تمام و اکمل تربیت کنند. حضرت اباعبدالله (ع) برای ایجاد «انسان اقلّی» تلاش نکردند یکی از اشتباهات استراتژیک ما در تبیین و تبلیغ و ترویج این است که ما دنبال «انسان حدّاقلی» هستیم. اکتفا به اقلّ در ساختن «انسان ِمعیار» درست نیست. جامعه انسانی جامعه ای است که همه افراد جامعه در این مسیر تلاش کنند.
چرا حضرت از اصحابشان تعریف می کنند؟ و می خواهند که این صدا به گوش همه برسد؟ مقصود حضرت این است که اگر می خواهی به ما نزدیک بشوی و محب باشی و مدعی هستی و در مسیر خیر و وفای اهل بیت حرکت کنی، توجه داشته باش که فقط در این قالب و در این مدل می توانی اوفی و اخیر باشی. این که حضرت می فرماید من بهتر از اصحابم ندیدم یعنی بهتر از این مدل و این الگو که هم عالِم است، هم شخصیت اجتماعی دارد، هم تلاشگر است، هم بصیر است، هم موقع شناس است، هم به دنبال ولی است، هم هزینه می کند، هم شجاع است، هم قوی، هم عاقل است و هم استدلال بلد است و هم مساله تکریم را می فهمد.
*وَلا اَهْلَ بَیْتٍ اَبَرَّ وَ لا اَوْصَلَ مِنْ اَهْلِ بَیْتىِ فَجَزاکُمُ اللّهُ عَنِّى جَمیعاً خَیْراً؛ حضرت به اهل بیتشان نیز اشاره می کنند و می فرمایند : من بهتر از اهل بیتم که این طور همراه و پیرو هستند، سراغ ندارم . در این جا نیز پیام حضرت این است که مدل خانواده اسلامی باید این گونه باشد، که فرزند و همسر به دنبال شوهر و پدر خود حرکت کندو به او وفادار باشد.
*************************************
گزيده جلسه دوم: دانلود فايل صوتي جلسه: اینجا (فقط مخصوص طلاب تربیت مدرس می باشد)
ادامه سخنان حضرت در شب عاشورا
......اَللّهُمَّ اِنِّى اَحْمَدُکَ عَلى اَنْ اَکْرَمْتَنا بِالنُّبُوُّةِ
وَعَلَّمْتَنا الْقُرْآنَ وَفَقَّهْتَنا فِى الدِّینِ وَجَعَلْتَ لَنا اَسْماعاً وَاَبْصاراً وَاَفْئِدَةً
وَلَمْ تَجْعَلنا مِنَ الْمُشْرِکِینَ. اَمَّا بَعْدُ:
فَاِنِّى لا اَعْلَمُ اَصْحاباً اَوْلى وَلا خَیْراً مِنْ اَصْحابِى وَلا اَهْلَ بَیْتٍ اَبَرَّ وَ لا اَوْصَلَ مِنْ اَهْلِ بَیْتىِ فَجَزاکُمُ اللّهُ عَنِّى جَمیعاً خَیْراً.
وَقَدْ اَخْبَرَنِى جَدّى رَسُولُ اللّه صلّى اللّه علیه و آله بِاءنّى سَاُساقُ اِلَى الْعِراقِ فَاَنْزِلُ اَرْضاً یُقالُ لَها عَمُورا وَ کَرْبَلا وَفیها اُسْتَشْهَدُ وَقَدْ قَرُبَ الْمَوعِدُ.
اَلا وَانِّى اَظُنُّ یَوْمَنا مِنْ هؤُلاءِ اْلاَعْداءِ غَداً وَانِّى قَدْ اَذِنْتُ لَکُمْ فَانْطِلقُوا جَمیعاً فى حِلّ لَیْسَ عَلَیْکُمْ مِنِّى ذِمامٌ
وَهذااللّیلُ قَدْ غَشِیَکُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَملاً وَلِیَاءْخُذْ کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بِیَدِ رَجُلٍ مِنْ اَهْلِ بَیْتِى
* هیچ ذکر و توجهی بالاتر از صلوات نیست. مشکلات را به واسطه سیل صلوات رفع کنید.
*یکی از مراقبت ها از زبان کوتاه کردن کلمات و کم صحبت کردن است. مراقبت از زبان نوعی عقل است و انسان را حتی در زندگی همین دنیا محفوظ نگه می دارد. حضرات معصومین در اختصارگویی در کلمات دقت و مواظبت داشتن. اگر در کلام حضرت در شب عاشورا دقت کنیم میبینیم حضرت به مقتضای شرایط زمان و حال افراد سخن می گفتند و جایی برای توضیح بیش تر نبود . چون می خواهند افراد را رها کنند و آزاد باشند که بروند. نمی خواهند به لحاظ استدلالی و عاطفی درگیرشان کنند که معذب شوند و درگیر احساسات و ....شوند تا بتوانند تصمیم بگیرند. حضرت می توانستند به نحوی استدلال کنند که همه میخکوب شوند و هیچکس از آن جمع خارج نشود. این اوج آزادی و بزرگواری و کرامت است.
*حضرت خدا را سپاس می گویند به واسطه نبوت و کرامتی که از باب نبوت نصیب انسان شد. در عبارت «اکرمتنا» مرجع اصلی ضمیر به لحاظ فرد اتمّ خود اهل بیت(ع) هستند. اما قطعا شامل حال ما هم هست. خاندان اهل بیت (ع) بواسطه بحث نبوت از دیگران ، متفاوت و متمایزند اما این تکریم شامل حال همه انسان ها بعد از نبی مکرم اسلام هم می شود. که در عصری زندگی می کنند که «الیوم اکملت لکم دینکم» تمام شده است. اتمام دین و اکمال نعمت صورت گرفته است. پس همه از این نعمت بهره مندند اما آن فرد اتم و اکمل؛ قطعاً و مسلماً اهل بیت(ع) هستند.
*خدایا تو را سپاس که به ما قرآن اموختی. این تعبیر حضرت دریایی از معنی را منتقل می کند؛که توجه کنید اگر ما این حرکت عظیم را آغاز کردیم و این چنین واقعه عظیم قرار است رخ بدهد به دستور «ثبّت اقدامنا» ی قرآن است. به دستور «خذ الکتاب بقوه» است. به دستور مراقبت و تحفظی است که قرآن مدام تذکر می دهد. این که ما خدا را بواسطه تعلیم قرآن سپاس می گوییم نکته اش این است که حرکت اباعبدالله(ع) بر اساس تعابیر و تصریحات قرآن است.
*فَجَزاکُمُ اللّهُ عَنِّى جَمیعاً خَیْراً ؛ حضرت د بخش بعدی بعد از این که اصحاب و اهل بیتشان را توصیف می کنند می فرماید خدا به شما خیر بدهد. این سپاسگزاری در حالی است که حضرت قصد دارند ذمه اصحابشان را آزاد کنند تا هر کس مایل است از جمع خداحافظی کند و برود. از مهمترین راهبردها و مهارت های زندگی دینی همین مساله سپاسگزاری است آن هم در این سطح و در شرایط اباعبدالله (ع) . این روحیه باید در جامعه اسلامی موج بزند.
*وَانِّى قَدْ اَذِنْتُ لَکُمْ فَانْطِلقُوا جَمیعاً فى حِلّ لَیْسَ عَلَیْکُمْ مِنِّى ذِمامٌ؛ بدانید که من به شما اذن دادم و شما مأذونید . حضرت اباعبدالله(ع) با کسی تعارف ندارند. حضرت ذمّه شان را آزاد کردند و هرکس رفت با اذن امام رفت. اما با همین انتخاب فرق بین «أوفی» و «أخیر» با غیر آن مشخص می شود. همین جا است که فرق بین فردی که برای اعتقادش به ولایت هزینه می کند با غیر آن مشخص می شود. درست است حضرت اجازه دادند و بدون مسامحه و تعارف گفتند بروید. اجازه هم اجازه قطعی بود. این موقعیت انتخاب برای همه ما هر لحظه ممکن است پیش بیاید. این انتخاب هم همیشه بین خوب و بد نیست . گاهی انتخاب به گونه ای است که به قدری هزینه دارد که صرفه اش برای ما آشکار نیست. آیا بمانم و جانم را بدهم؟ اگر بروم بالاخره خود حضرت اجازه دادند. ان شاءالله احتمال این که به سعادت برسم هم وجود دارد . ولی اگر بمانم قطعا فردا ارباً ارباً است. بنا نیست کسی از این جریان زنده خارج شود. آیا می ارزد؟ یا نه من فرصتی برای حیاتم با اذن امام داشته باشم و بروم زندگی کنم ان شاءالله آمرزیده می شوم.
این اتفاق برای همه ما در شرایطی پیش می آید و موقعیت به گونه ای است که باید انتخاب کنیم. آن وقت است که ما باید بصیرت کافی را داشته باشیم. پس هر لحظه احتیاج به اذن و توجه امام داریم.
*****************************************
گزيده جلسه سوم:دانلود فایل صوتی جلسه: اینجا (فقط مخصوص طلاب تربیت مدرس می باشد)
سخنان حضرت امام حسین(ع) در صبح روز عاشورا
این روایت از امام سجاد(ع) نقل شده است. در صبح عاشورا وقتی سپاه دشمن اطراف امام حسین(ع) جمع شدند حضرت دستانشان را به طرف آسمان بلند کردند و فرمودند:
اَللَّهُمَّ اَنْتَ ثِقَتىِ فى کُلِّ کَرْبٍ وَرَجائى فى کُلِّ شِدَّهٍ وَاَنْتَ لِى فى کُلِّ اَمْرٍ نَزَلَ بِى ثِقَهٌ وَعُدَّهٌ کَم مِنْ هَمٍّ یَضْعُفُ فِیهِ الفُؤادُ للّه وَتَقِلُّ فیهِ الْحِیلَهُ وَیَخْذُلُ فیهِ الصَّدیقُ وَیَشْمَتُ فِیهِ الْعَدُوُّ اَنْزَلْتُهُ بِکَ وَشَکَوتُهُ اِلَیْکَ رَغْبَهً مِنِّى اِلَیْکَ عَمَّنْ سِواکَ فَکَشَفْتَهُ وَفَرَّجْتَهُ فَاءنْتَ وَلِىُّ کلِّ نِعْمَهٍ وَمُنْتَهى کلِّ رَغْبَهٍ
* اَللَّهُمَّ اَنْتَ ثِقَتىِ فى کُلِّ کَرْبٍ؛ پروردگارا تو تنها محل اتکاء و اعتماد من در هر اندوهی هستی. از دیدگاه اهل بیت (علیهم السلام) محل اتکاء حقیقی و توسل و اعتماد به معنای واقعی کلمه، فقط در ذات احدیت محقق می شود. این که کسی محل اتکال را پروردگار بداند یا نداند تفاوتش در کجا ظاهر می شود؟ این که ما در مصدر نظام معنایی خود توحید را قرار می دهیم یا هر عنصر دیگری مثل فرد، خواهش های نفسانی، لذت و ... فرق می کند. یک مرتبه عالی به نام اخلاص وجود دارد که انسان با آن از شرک خفی فاصله می گیرد. یعنی نشانه این که کسی شرک خفی دارد یکی از مظاهرش این است که محل اتکال را چه بداند.
این که انسان ته دلش به پدر و مادرش محکم باشد، به ثروتش، جوانی اش، علمش و .... این ها همان مظاهر شرک خفی است. و این که کسی به واسطه ی نبودن هر یک از این عناصر مادی احساس خلأ کند نشانه این است که محل اتکالش فقط خدا نیست. البته این منافاتی با اندوهگین شدن ندارد. حضرت اباعبدالله(ع) نیز عین اخلاص و فدایی شدن در راه خدا به خاطر مصائب و سختی ها اندوهگین می شدند.
انسان معاصر به دلیل این که از نقطه اتکال و اتصال حقیقی فاصله گرفته است؛ احساس خلأ و تنهایی می کند. البته این حس به خاطر کدورت قلب گاهی دیر احساس می شود، گاهی هم سریع احساس می شود و گاهی هم اصلا احساس نمی شود اما آثار وضعی اش روشن می شود.
وقتی عنصر وحدت بخش یعنی خدا از جامعه انسانی حذف شود، در جامعه ی متکثّر هر کدام از افراد به چیزی متمسّک می شوند. اما وقتی نقطه اتکال خدا باشد و تفکّر ناب توحیدی در جامعه حاکم شود؛ این اتکال بصیرت ، تحرّک و پویایی می آورد و بی تفاوتی را از بین می برد و چنانچه صدای تظلم انسانی را در هرگوشه جهان بشنود هوشیار و بیدار است و حرکت می کند.
نکته مهم دیگر این است که توکل با بی عقلی و یله و رها زندگی کردن متفاوت است. مومن عاقل است و کیاست دارد. سالم است و در محضر خدا از عقل بهره مند است.
* وَ رَجائى فى کُلِّ شِدَّهٍ ؛خدایا تو در هر سختی و شدّتی محلّ امید من هستی . آن چه در روز عاشورا اتفاق افتاد با آن عظمت و شدّت که از حضرت آدم (ع) در جریان این واقعه بودند و امری محتوم بود که برنامه ریزی هستی برای وقوعش صورت گرفته است؛ اما حضرت برای امر به این مهمی تعبیر «کرب» به کار می برد یعنی شدت.
چند نکته در این فراز قابل تأمّل است: مواجهه انسانِ با ظرفیّت ـ همچون حضرت اباعبدالله(ع) ـ با چنین مسأله ای چگونه است؟ در روانشناسی مدرن می گویند انسانی که قوای انسانی اش معتدل و نرمال است، مواجهه واکنشش نسبت به پدیده ها متناسب با آن پدیده است . یعنی اگر نسبت به پدیده ای ناراحت می شود باید متناسب با آن پدیده باشد.
اگر حضرت اباعبدالله (ع) خیلی بیش از این ها ابراز تألّم می کردند باز هم طبیعی بود. زیرا حضرت فرزندانشان و عزیزانشان را آن هم به آن وضعیت اندوه بار از دست داده بودند. هزینه ای که حضرت اباعبدالله برای امر به معروف و نهی از منکر پرداخت می کنند بسیار هزینه سنگینی است. اما مواجهه شان با این مسأله مواجهه آرامی است.
*یکی از اعجازهایی که کلام حضرت (ع) دارد این ترتّب منطقی در سخنانشان است؛ یعنی حالا که تو ثقه و رجاء من هستی، میزان تألّم من هم از آنچه تو مقدّر داشته ای متناسب با ظرف وجودی معنوی است که تو در اختیار من قرار داده ای و به اندازه آن چه که باید، اندوهگین می شوم. حضرت اباعبدالله(ع) با آن که در اوج عاطفه و احساس هستند و در اوج قتال همواره توجهشان به طرف خیام بود و تا لحظه آخر خودشان را استوار نگه داشتند تا به حرمشان تجاوزی صورت نگیرد. اما چون می داند این واقعه، سرنوشت بشریت را تغییر می دهد و دین خدا را حفظ می کند، منافع و مضار را در کنار هم می گذارد.
این ویژگی یک انسان کامل و طراز است.
*چون تو تنها رجاء من هستی و ثقه من هستی و محل اتکال من هستی در شرایطی که دوست و دشمن انسان را سرزنش می کنند و رها می کنند اما تو هستی (این معنای رجاء است) من هم متناسب با آن چه که نیاز است ابراز شود در این شرایط واکنش نشان می دهم.
*اگر در سخنان حضرت بیشتر تأمل کنیم می بینیم حضرت ابا عبدالله (ع) با این کلمات، تا ابدیت برای ما سرمایه فراهم می کنند. حضرت اباعبدالله الحسین(ع) حتی به من و شمایی که تا ابد می خواهد این کلمات را بشنود و به کار برد در چینش کلمات دقت کردند و ظرفیت ناقص وجودی ما را لحاظ کردند.
*در انتهای این جلسه به درخواست طلاب مطالبی پیرامون زبان شناسی و ضرورت توجه به این موضوع بیان شد.
*********************************************
گزيده جلسه هفتم:دانلود فایل صوتی جلسه: اینجا (فقط مخصوص طلاب تربیت مدرس می باشد)
شرح دعای حضرت اباعبداله الحسین(ع) در روز عرفه
اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَيْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ وَلا كَصُنْعِهِ صُنْعُ صانِعٍ وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدائِعِ واَتْقَنَ بِحِكْمَتِهِ الصَّنائِعَ لا تَخْفى عَلَيْهِ الطَّلايِـعُ وَلا تَضيعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ
نکاتی که در این دعای حضرت در روز عرفه می توان در فرصت کم و با بیان ناقص ما مورد بررسی قرار گیرد بدین شرح است؛
* وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ؛ ویژگی فرد جواد این این است که نسبتش با بخشش یک نسبت مطلق است. یعنی اگر انسان می خواهد معنای بخشش را بفهمد؛ باید از عمل فرد جواد آن را بفهمد. در واقع «جود» یک نوع ملکه است برای کسی که اهل بخشش است. و «جواد» کسی است که در همه امور بخشش می کند.
*فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدائِعِ؛ من خدایی را سپاس می کنم که انواع مخلوقات را به وجود آورد و فطرت آن ها را بنا نهاد و هر آنچه خدا خلق کرد، بدیع و تازه است. تمرکز بر بحث فطرت نکته این فراز از دعا است. چرا حضرت به جای «خَلَقَ» فرمود «فَطَرَ» ؟ هر موجودی که خدا آفریده است، یک گوهر و درون مایه و فطرتی دارد. به عبارت دیگر هر آن چه که خدا خلق کرده یا در مراتبی دارای شعور است و این شعور او را به سمت تفکر توحیدی می برد؛ و یا به لحاظ تکوینی در مسیر توحید حرکت می کند. همه ی اسباب و علل موجودات در خدمت همین تفکر توحیدی است.
* فطرت درون مایه ای است برای موجودی که در سطحی از ظرفیت خود قرار است مخاطب تکلیف واقع شود ولو به واسطه غریزه. مانند حیوان
*واَتْقَنَ بِحِكْمَتِهِ الصَّنائِعَ ؛من خدایی را حمد می کنم که بواسطه ی حکمتش صنعت ها و ساخته هایش را استوار و محکم کرد بطوری که خللی در ساخته هایش وجود ندارد. صنایع شامل همه مخلوقات خدا من جمله انشائات و دستورات هم می شود. و این دستورات به واسطه ی حکمت متقن شده اند. به همین دلیل هم هست ما نگرانی از بابت دین خدا نداریم. ساخته های خدا در بحث مخلوقات و تکوین کاملا روشن است که استوار و درست است مثلا اهمیت کوه برای زمین کاملا روشن است و همه این ها به دلیل اتقانی است که در صنعت خدا وجود دارد . اما همین خدا که صنایعش را متقن کرده است اما گاهی در برخی امور نقص و شرّ دیده می شود. مثلا جنینی در رحم مادر رشد می کند و خداوند اجازه تشرفش را در عالم حیات می دهد اما بخشی از بدنش نقص دارد مثل کسی که دست ندارد....
در توجیه این شبهات باید گفت: جنبه شر این حوادث فعل خدا نیست. بخشی طبیعی است. اگر مطالعه کنیم می بینیم موجودی که طبیعی نیست و نقص دارد، این نقص غالبا بر اساس افعال انسانی پیش می آید. مثلا انسان به دلیل این که بی رویه و بدون توجه از تکنولوژی استفاده می کند این اتفاق ممکن است برایش بیفتد مثل استفاده از تلفن همراه... ویا زن و مردی که ازدواج می کنند و اموری را قبل از بچه دار شدن رعایت نکنند ممکن است بحث نقص به وجود آید.
پس اگر صرفا بحث تفاوت باشد باید بگوییم خدا بنا ندارد که خرق عادت تصرف در امور کند، اما گاهی هم از باب امتحان الهی است. از باب قدرشناسی است، تا ما هر لحظه قدر نعمت های خدا را بدانیم. که البته در روایت داریم خدا این دسته از بندگانش را در روز قیامت آن قدر بهره مند می سازد که بقیه مردم بگویند کاش ما هم نقصی می داشتیم تا متنعم می شدیم. و این ها همه بر اساس عدالت الهی است.
*لا تَخْفى عَلَيْهِ الطَّلايِـعُ؛ هیچ طلیعه ای برای خدا مخفی نیست. یعنی بدان هیچ اتفاقی نمی افتد مگر آن که مقدّر است و خدا به آن علم دارد و برایش تدبیری اندیشیده است . این برای کسی است که خودش را در اختیار دین قرار داده است و بر اساس اصول زندگی می کند. البته سختی هایی را می کشد. اما نگران نیست هر اتفاقی که بنا باشد بیفتد خدا می داند و برای او مخفی نیست واگر لازم باشد به موقع و در آن جا که باید، کمک می کند. خدا از باب این که عالم به طلیعه ی فرج است؛ پس هیچ نگرانی وجود ندارد.
*مهمترین و عالی ترین چیزی که انسان می تواند از مجموع سخنان حضرت (ع) یاد بگیرد؛ توکل است. انسان متوکّل انسانی است که واقعا معتقد است «لا تَخْفى عَلَيْهِ الطَّلايِـعُ ». انسان متوکّل انسانی است که در عین این که تلاش گر است؛ از باب آینده اش نگرانی ندارد. زیرا توکّل ماهیتا با رخوت سازگار نیست.
*وَلا تَضيعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ؛ خدا ودائع را ضایع نمی کند. ای بندگان خدا، خدا مثقال ذره ای را هدر نمی دهد. همانطور که «لَبِالمرصاد» و در کمین و مراقب است و همه چیز نزدش محفوظ و مکتوب است و هیچ چيز آن را تغییر نمی دهد؛ اگر اقدام مثبتی داشته باشید حتی اگر از نظر محاسباتی ما خیلی کم ارزش باشد ؛ اما در درگاه خدا از بین نمی رود . ولو به اندازه مثقالی باشد نزد خدا ضایع نمی شود.
پس بنده نباید نگران این باشد که خدای عادل و آگاه به همه امور،عمل جزئی من را ضایع می کند. هر چقدر این عمل وزن داشته باشد ؛ اما در مقابل خلقت و الطاف خدا چیزی نیست. پس این نگرانی بی منطق است.
*******************************************
گزيده جلسه هشتم:دانلود فایل صوتی جلسه: اینجا (فقط مخصوص طلاب تربیت مدرس می باشد)
«جازى كُلِّ صانِعٍ وَرائِشُ كُلِّ قانعٍ وَ راحِمُ كُلِّ ضارِعٍ .....»
* جازى كُلِّ صانِعٍ؛ سپاس خدایی که به هر صانعی و هر سازنده ای پاداش می دهد. اگر دقت کرده باشید در فراز های قبل تنها صانع را خدا معرفی می کند. اما این جا صنعت را به بندگان نسبت می دهد. البته این دو با هم منافاتی ندارد. حضرت فرمودند: هیچ صنعتی مثل صناعت تو و فعل تو نیست. این همان بحث توحید افعالی و علت العلل بودن است. که هیچ فعلی غیر از فعل خدا نیست. نکته ای که وجود دارد این است که حضرت فرمودند: خداوند به هر کسی که فعل و عملی انجام می دهد پاداش می دهد. پس چه تفاوتی بین فعل خیر و شر وجود دارد؟ در پاسخ می گوییم : «جازی» شامل هر دو صنعت است. خداوند در مواجهه با هر صنعت و فعلی متناسب با آن پاداش می دهد. اگر در این جهان است شرایط تحقق علل را فراهم می کند و متناسب با آن پاداش می دهد واگر از جنس مواجهه اخروی است پاداشی از جنس آن به فرد می دهد. پس همین که خدا اجازه داده انسان به محض اختیار بتواند فعلی را انجام دهد، همین که به انسان اجازه تصرف داده مثلا آهن توسط آهنگر شکل بگیرد؛ همین یعنی خداوند به صنعت و فعل، پاداش در خور خودش را داه است . این مواجهه خداوند با افعال از جنس تکوینی اش است. از جنس تشریعی اش هم خداوند قواعد و قوانینی را تنظیم کرده و به شما اجازه می دهد هر طرفش را انتخاب کنید و متناسب با انتخابتان سیستم پاداش در اختیار شما قرار می گیرد.
*وَرائِشُ كُلِّ قانعٍ؛ خداوند بی نیاز کننده ی هر کسی است که قانع باشد. قناعت، سرسلسه اخلاق و از مباحث بسیار مهم است که هم در حوزه های عملی و هم در اخلاق سیطره دارد. فقط در یک حوزه استثناء است. آن هم علاقه مندی و طمع انسان به کسب خیرات است. در آن جا قناعت و به کم اکتفا کردن معنا ندارد. قناعت در شرایطی سنجیده می شود که امکانش وجود داشته باشد. البته این را توجه داشته باشید این وصف بی نیازی و این حس قناعت از جانب خدا و لطف پروردگار است و اگر کسی بی نیاز و قانع نیست؛ باید مطالبه کند تا خدا این ویژگی را به او عطا کند و اگر در کسی هم این ویژگی اخلاقی وجود نداشته باشد نباید به این دلیل که در من هست او را سرزنش کرد.
*وَ راحِمُ كُلِّ ضارِعٍ؛ خدایا تو رحم کننده هر کسی هستی که نالان است. این ترتب و چینش آیا فقط به خاطر سجع است؟ یا خیر ویژگی خاصی بین این ها است؟ اگر فرازهای قبل را بررسی کنیم این نکته به ذهن می رسد که انسان فعلی را انجام می دهد ، این اقدام اگر خیر باشد ـ مثلا قناعت که سرسلسله خیرات است ـ در عین این که خداوند به او پاداش می دهد و فعل را به او نسبت می دهد؛ اما در واقع صنعتگرش و به وجود آورنده اش خداست. و اگر کسی خطا کرد و مزیّن به این ملکات اخلاقی نشد و از خداوند طلب کرد و ضارع شد؛ آن وقت خداوند رحم کرده و به او عطا می کند.
طلب و اراده چیز فوق العاده ای در انسان است. ما بیش از آن که بر عمل توصیه شده باشیم بر طلب توصیه شده ایم. پس این ویژگی و ملکات قابل انتساب به خودتان نیست و از خداست و هر لحظه می تواند این ملکه را از شما بگیرد.پس کسی حق سرزنش و یا تحقیر دیگران را ندارد.
اگر به آن نگاه کلان که در مهندسی عالم وجود دارد دقت کنیم؛ متوجه می شویم که خدا چون عالم به عاقبت امور است دریافت های افراد را در حظّ و بهره هوش، زیبایی، استعداد علمی، اقتصادی و.... متفاوت قرار داده است.
*ان شاءالله با نفوذ معنوی اباعبدالله(ع) به نصابی از درک برسیم و نواقص وجودی و دریافتی ما به برکت دخالت اهل بیت (ع) و با نفوذ معنوی ایشان برطرف شود و به شرایط و نصابی از فهم و شایستگی که لازمه ی یک شیعه است،دست پیدا کنیم.